تحلیل آمار سایت و وبلاگ آذر 93 - خونه مون! :)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جیییییییغ جیییییییغ! *:))

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------

 

دختر گلممممممممممممممم!

 

عزیردلممممممم!

 

عروس خانوم خوشگلمممممم!

 

دیوونه ی مهربووووووون!

 

تولدت مبااااااااااااااارک! دوست داشتن

 

 

 

(تأکیدم روی همون many years ago می باشد شوخی دونخطه ازبس هرسال همتون اینو بهم گفتید عقده ای شدم خو! خیلی خنده‌دار)

 

 

 

یادی هم بکنیم از پارسال و اون چیزکیک کاراملی خوشمزه خیلی خنده‌دار

 

و البته روز خوبی که داشتیم، با دو تا دختر گلم :***

 

 

گل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شماگل تقدیم شما

 

 

 

جیییییییییییییغ! اولین تولد دونفره ت هم مبارک دخترم دوست داشتن به حج آقاتون هم از قول ما تبریک بگو مؤدب

 

(ببخشید عکسش وسط نیست؛ خودتون ویرایشش کنید درست ببینیدش :پی)

 

 

 

 

ترانه جونم، برات یه دنیا آروزی خوب دارم مؤدب

خوششششششبخت و شااااااد باشی مادر بووووس



[ جمعه 93/9/28 ] [ 2:55 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

واژه ای لب وا نکرد با نفس خسته ی من..

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

--------------

 

شاید اصلاً چیز مهمی نباشه برای خیلی ها، اما منم مثل خیلی های دیگه عادت دارم به فراخور حالم، خوب یا بد یا معمولی و نیمه ابری و غیره، آهنگ یا آهنگ هایی رو گوش بدم، اونم خیلی زیاد، این قدری که.. که.. نمی دونم چه قدر خب! :))

 

اما امان از وقتی که خودتم ندونی چه حالی داری...

 

یه وقتایی آدم حواسش نیست که چقدر بلاتکلیف ه...

مثل من توی این مدت اخیر (خودمم نمی دونم چه مدته!)

اما این روزها تا می خوام آهنگی گوش بدم، سرگردون می شم بین انبوهی از آهنگ ها.. با مضامین مختلف...

و وقتی حتی یک دونه شون هم نظرمو جلب نمی کنه، تازه می فهمم که چقدر هیچ حسی ندارم.. چقدر هیچ حالی ندارم! چقدر بین زمین و هوام.. چقدر دونخطه خطم.. چقدر.. چقدر...

 

که خب این مدت معمولاً آهنگی گوش نمی دم و به سکوت پناه می برم.. قشنگی سکوت به اینه که هررررر حسی که داشته باشی، حتی حس ِ بی حسی، می تونه با احوالت یکی و منطبق بشه...

گاهی هم که مثل الآن از سکوت خسته می شم و چند تا آهنگ می ذارم، بدتر آزارم می دن و ناآروم می شم، چون مضمون هیچ کدومشون، خوب یا بد، شاد یا غمگین، هیچ کدوم حال الآن من نیست!

 

 

یخم.. تهی ام.. نه شادم نه غمگین.. دلم هیچ چیز نمیخواهد.. حس بدیست این خالی بودن...

 

 

بدترین حس ها، حتی غم و غصه، و حتی تنفر و خشم هم به بدیِ این خالی بودن نیست...

 

 

-----------

 

بازم خداروشکر :)

قربونت برم خدا، ممنون که معمولاً لبخندم رو ازم نمی گیری :)

از بنده های خوبت هم ممنونم به خاطر دوستی های بی دریغشون؛ به خاطر همه چیز... :)

حتی اگر حس شخصی و درونی خودم دونخطه خط باشه، اما باز هم دلگرمم به بودن آدم های خوب در کنارم... و البته حضور خدایی خوب و قادر در تک تک لحظه هام...



[ چهارشنبه 93/9/26 ] [ 11:25 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

جیییییییییغ!

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

------------------

 

دیروز عصر توی اتاقم بودم، داشتم می رفتم سمت در اتاق که حس کردم پام رفت روی یه چیز زبری. خیلی عادی برگشتم نگاه کردم، دیدم یه سوسک ه!! :||| گریه‌آور

 

نمی دونم خودش از اول مشکل داشته یا زیر پای من به اون روز افتاده بود :| شوخی :| نمی تونست راه بره، فقط داشت دست و پا می زد :| ترسیدم

 

من که نمی تونم سوسک رو با دمپایی بکشم، ینی چندشم می شه سکته می کنم اصن! دیگه رفتم پیف پاف اوردم کلی سمتش شلیک کردم یه کم بی جون شد..

اما چند دقیقه بعدش دیدم دوباره داره دست و پا می زنه با اون پاهای وحشتناکش تهوع‌آور دوباره پیف پاف زدم، دیگه تقریباً مرده بود که به داداشم گفتم بیا اینو بندازش دور ترسیدم

 

 

هیچی دیگه، خدا نصیب نکنه، مدت ها بود این جا سوسک ندیده بودم که دیدم :(

اونم زیر پام له شد! :| خیلی بد بوووووووووووود! گریه‌آور

 

 

------------------------------

 

 



[ شنبه 93/9/15 ] [ 11:13 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

. . .

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------

 

مینا یادته امشب سر اون جمله یه کم گیر کرده بودم؟

آره درسته، هیچ کس نمی تونه من نوعی رو مجبور به کاری بکنه، هیچ کس به جز خودم؛ و البته هیچ کس به جز شرایطی که به آدم «تحمیل» می شن.. مشکل منم با همین آخری بود که نمی تونستم اون جمله رو هضمش کنم.

 

برعکسشم که واقعاً صادقه؛ این که آدم مجبووووووور می شه خیلی کارها رو نکنه..

خیلی چیزایی که حق مسلم آدم از این دنیای خاک برسره...

 

 

حالم بده، خییییییییلی بد...

 

 

--------------

 

مخاطبم یه آدمی ه توی دنیای حقیقی؛ لطفاً سوءتفاهم نشه:


اون وقت توی هویییییییییج میای با اون لحن مثلاً دلسوزانه اما در واقع سرزنش بارت کاستی های زندگیم رو می کوبی توی صورتم؟!!

تو اصن چی می فهمی؟!!! چی می فهمی از بدبختی های من؟! خوشم میاد شرایطتم به ظاهر شباهتایی بهم داره و بازم...

اما نه، تو مثل من نیستی، تو یکی هستی مثل اونا...

تو هم پاتو گذاشتی رو دوش خواهر برادرات و داری ترقی می کنی! حواست هست؟!

بفهههههههههم که من نه می تونم همچین کاری بکنم نه اصلاً دیگه کسی مونده که جورمو بکشه! خودم شدم پله ی ترقی و جورکش!

پامو که نمی خوام بذارم روی شونه ی کسی و خودم برم بالا، اما اگر لااقل تکیه هم بخوام بکنم، به کیییییییی تکیه کنم؟!

نمی فهمی دیگه، نمی فهمی چه جوری گیر کردم!

 

 

---------------

 

 

دیگه نفسم بالا نمیاد؛ قلبم داره می ترکه، نصف دهانم بی حس شده از بس حالم بده... الآن سکته می کنم خدا...

بدبختی بکشی و حرف هم بشنوی...

پا روی همه ی زندگی و حال و آینده و همه ی خواسته هات بذاری و حرف هم بشنوی...

 

 

از هم پاشیدم دیگه...

حتی یکی نیست تیکه هامو با خاک انداز جمع کنه بریزه دور...

 

 

خدا جون تو هم فقط نگاه کن..

خدایی اصن نگاه می کنی؟



[ چهارشنبه 93/9/12 ] [ 10:38 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

ای بابا :))

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------

 

 

اگر مشتری محصولات بابانا (انواع کیک) باشید، احتمالاً بدونید که توی اسم محصولات مختلفش حتماً یه کلمه «بابا» هست.

حالا اسم این محصول جدیدش جالبه؛ آدم رو یاد اون ترانه ی قدیمی معروف میندازه! پوزخند



[ سه شنبه 93/9/11 ] [ 12:29 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

وایسا وایسا کارت دارم؟ ندارم؟!

 

 

یکی از بزرگ ترین ابهامات دوران کودکیم قسمتی از شعر آقا خرگوشه بود، اون جا که خطاب به بچه موشه می گفت:

 

«وایسا وایسا کارت دارم، من خرگوشم و بی آزارم، کاریت ندارم!»

 

همیشه با خودم می گفتم اگر کاریش نداری، برا چی قبلش گفتی کارت دارم؟! اگرم کارش داری خب چرا بعدش حرفتو نقض می کنی؟!

 

 

الآن بیست و یکی دو ساله که به طور خیلی جدی این شعر برام معضل شده! هنوزم به نتیجه ای نرسیدم! خیلی خنده‌دار

 

 

 

 

 

 

-------------------

 

یادی هم بکنم از صفورا ا. همکلاسی کلاس دوم دبستانم؛ که هررررررروقت می گفتن یکی بیاد شعر بخونه (اعم از زنگ پرورشی، غیرپرورشی، اوقات بیکاری که می خواستن سرمون رو گرم کنن و غیره)، سریع داوطلب می شد و همیییشه هم همین شعر رو می خوند! همیییییییییشه هااااا! پوزخند

حیف که نمی شد با خودمون گوجه گندیده ببریم مدرسه! شوخی



[ دوشنبه 93/9/10 ] [ 1:12 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

.::.