تحلیل آمار سایت و وبلاگ مرداد 93 - خونه مون! :)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قهوه ات را بنوش . . .

 

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

---------------------

 

 

رنگ سال گذشته را دارد همه‌ی لحظه‌های امسالم
سیصد و شصت و پنج حسرت را همچنان می‌کشم به دنبالم

قهوه‌ات را بنوش و باور کن من به فنجان تو نمی‌گنجم..
دیده‌ام در جهان نما چشمی که به تکرار می‌کشد فالم

 

 

یک نفر از غبار می‌آید مژده‌ی تازه‌ی تو تکراری است
یک نفر از غبار آمد و زد زخم‌های همیشه بر بالم
باز در جمع تازه‌ی اضداد حال و روزی نگفتنی دارم
هم نمی‌دانم از چه می‌خندم، هم نمی‌دانم از چه می‌نالم
راستی در هوای شرجی هم دیدن دوستان تماشایی‌ست
به غریبی قسم نمی‌دانم چه بگویم جز این‌که خوشحالم
دوستانی عمیق آمده‌اند چهره‌هایی که غرق‌شان شده‌ام
میوه‌های رسیده‌ای که هنوز من به باغ کمال‌شان کالم
چندی‌ست شعرهایم را جز برای خودم نمی‌خوانم
شاید از بس صدایشان زده‌ام دوست دارند دوستان، لالم...

 

محمدعلی بهمنی

 

--------------------------

پ.ن.

نمی خوای یه حرکتی بکنی؟!

 

 

 

پ.ن.2. (بعدنوشت)

برای کسی که (این جا رو نمی خونه و) امشب بیش از قبل ازش دلخور که نشدم، در واقع بدم اومد.. حتی اصن فکر می کنم ارزش این پست بیش از اینه که بخوام بنویسم که..

 

پرونده ت مدت ها بود برام بسته شده بود، اما اگرم تا حالا گاهی توی آرشیو پرونده ها چشمم بهت می خورد و آهی می کشیدم، دیگه حتی آه هم نمی کشم!

برا چی باید دلم برات تنگ بشه اصن؟!

اینو هم می دونم که هیچ وقت هیچ ادعایی نداشتی و من نباید بیخود توقعی داشته باشم! :دی

فقط کاش در کنار ادعا نداشتن (واقعاً نداری؟!)، انتظار بیجا هم نداشته باشی! نخطه!



[ پنج شنبه 93/5/30 ] [ 11:57 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

.

 

 

 

 

 

شعله ی رنگین کمان آفتاب
در غبار ابرها افتاده است
کودک بازی پرست زندگی
دل بدین رویای رنگین داده است..

 

فریدون مشیری

 

 

---------------------

 

پ.ن. بی ارتباط به موضوع اما مرتبط به کل وبلاگ!

 

دلم برای یه دیوونه ی مهربون و دوست داشتنی تنگ شده، "خیلی" هم تنگ شده...



[ شنبه 93/5/25 ] [ 3:38 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

مییییییییییییییییییییییی خوام!

 

 

 

 

 

 

 



[ شنبه 93/5/25 ] [ 2:4 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

...

 

 

حالم به هم می خوره ازت..

به چیت دل خوش کنم؟!

لااقل یه کاری تو زندگیت بکن که آدم حس کنه... که آدم بتونه سرشو بلند کنه!

سر تا پات شده فقط حرف!

 

 

 

 

دیگه حتی غار هم آرومم نمی کنه... یاد حس های بد آخرین غارنشینیم میفتم بدتر :|

 

 



[ چهارشنبه 93/5/22 ] [ 1:14 صبح ] [ ریحانه ]

هوم! :))

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

------------------

 

از برکت(!) وبلاگ هایی که شما عزیزان تعطیل کرده اید :| یا کم می نویسید و اینا، چند وقتی ه رو اوردم به وبلاگ های غریبه! قبلنم بعضی وب ها رو می خوندما، اما الآن یه کم بیشتر شده تعدادشون (حالا اون قدرا هم زیاد نیستن..)

 

بعد خب این وب ها مال سنین مختلف با عقاید مختلفه.

توی این وب خوانی ها، یکی از چیزایی که خیلی نظرم رو جلب کرده این دهه هفتادی های عزیز هستن! 

البته فکر که می کنم می بینم در بعضی ویژگی ها با خود ما وقتی اون سن رو داشتیم مشترک هستن، اما خب اونا ورژن خیلی پرروترش هستن! و در عین حال هم از جهاتی بهتر مثلاً این که خیلی اعتماد به نفسای بالایی دارن (حالا کاذب و صادق و سام ثینگ بیتوین دِم ش رو دیگه نمی دونم!)

 

وای خدا! بچه هایی که فکر می کنن خیلی بزرگن! به خصوص متولدین زیر سال 75 که الآن متوسط 20 سال دارن، اما واقعاً هنوز بچه ن!

به هر طریق ممکن می خوان جلب توجه کنن، و البته تمام ادعاشون هم اینه که نشون بدن نسبت به زمین و زمان بی تفاوتن!

خیلی هاشون حرفای گنده گنده می زنن که نشون بدن خیلی بزرگن و می فهمن؛ حرفای مثلاً باحال می زنن که نشون بدن چقده بذله گو و در عین حال باکلاسن!

اما بعد تا یه مشکلی چیزی پیش میاد، ناگهان نی نی ه لوسی که زیر حرفاشون قایم کردن یهو پیداش می شه!!

 

وای بعضی از این پسرای اون سنی که دیگه هیچ! به خصوص اگر ادعای روشنفکری هم داشته باشن!!

برا این که نشون بدن خیلی می فهمن و خییییییلی هم می فهمن و بسی روشنفکر هستن، به همه چی و همه کس (الکی یا بجا) اعتراض و انتقاد می کنن و داد می زنن و فحش می دن؛ فحش هااااا! منظورم خر و گاو و دیوونه و اینایی که ماها بلدیم نیستا! پوزخند منظورم فحشای رکیک ه اونم به چندش ترین وضعی که می شه اون کلمات رو کنار هم نشوند! :||

و بعد از این فحش ها، حتی از پشت کلمات هم می شه حس کرد که طرف با ذوق و شوق کمین کرده ببینه عکس العمل خواننده ها چیه! اصن تو دلشون قند آب می شه که ببین الآن عکس العمل ملت چیه! و منتظرن که همه به خصوص دخترا بیان و ذوق کنن که به به چه پسر فرهیخته و باکلاسی! چقده مرد!! چقده جذاب!!! :| و بعدشم از جواباشون به کامنتا می شه حس کرد که چقده کیف می کنن که به هدفشون رسیدن :|

و ایضاً منتظرن یکی پیدا بشه و مثلاً بگه درست حرف بزن، که یهو قاطی کنن و با همون دسته فحش ها و با کلی حس باحال بودن، طرف رو بشورن و پهن که هیچی، پرتش کنن رو طناب!!

 

قربون خودمون برم که بچه بودیم اینقده مؤدب بودیم! تازه وقتی همون خر و گاو و دیوونه و اینا رو هم می گفتیم مامان باباهامون چشم غره می رفتن که چه بچه ی بدی شدیم! پوزخند

والا به خدا! مثلاً صدّام داشت بمب می ریخت تو سرمون بدبخت و آواره مون می کرد و می کشتمون، بعد ما فوقش بهش می گفتیم صدام خره!! یه شعری هم درباره ی صدام می خوندیم الآن بیشترش یادم رفته، فقط یادمه آخرش این بود: ازبس خیااااااار خورده، اس...ل گرفته مرده!!! :| و بعد هربار که به آخر این شعر می رسیدیم احساس می کردیم که چقددددررررررر بی ادبیم که همچین حرف بدی زدیم! پوزخند

تازه این قدر هم مثبت بودیم که اگرم می شنیدیم بزرگترا فحش های آنچنانی می دن (خانواده های ما که گلن و فحش نمی دن، اما خب مثلاً توی کوچه خیابون و اینا)، بعد خو ما نازنین های چشم و گوش بسته که معنی اون حرفارو نمی فهمیدیم، فک می کردیم فوقش در حد همون خر و گاو و دیوونه و اینای خودمون باشن، یا حالا مثلاً ورژن بزرگونه ش و فوقش یه کم بدتر! جالب بود

 

 

 

 

بعد جالبیش این جاست که اینا هم توی حرفاشون از دهه هشتادیا به عنوان موجودات عجیب و غریب یاد می کنن! پوزخند

و جالب تر این که توی شوخی هاشون، مثلاً یکی به اون یکی می گه: توی 76 ای به من 73 ای فلان می گی؟!!

دلم می خواد به طرف بگم توی 73 ای هم خودت جوجه ای بیش نیستی که! شوخی

 

 

هیچی دیگه، فعلاً همین! شوخی

 

 

پ.ن.1. این فحش دادن حین اعتراض رو بین افراد بعضاً سن بالا و توی قشر فرهیختهپوزخندهم می شه دید، اما اونا فحشاشون هم بجاست والا! شوخی ولی این بچه ها فقط می خوان جلب توجه کنن با این حرفا..

پ.ن.2. خداوکیلی توی همین وب های دهه هفتادی، چندتاشون رو واقعاً دوست دارم! اتفاقاً این چندتا در کنار تمام ویژگی های سنی شون، اما خیلی فهمیده و در عین حال بامزه و واقعاً باحال و خوب هستن.

پ.ن.3. خب شاید بگید مجبور که نیستی این وب ها رو بخونی؛ باید بگم که با تمام اخلاق های خاصشون، اکثر اوقات از خوندن حرفاشون و حتی کامنتاشون و جوابایی که به هم می دن انرژی می گیرم.. هنوز خیلی جوونن و پر انرژی... حتی اوناییشون که تیریپ غصه و افسردگی دارن هم دغدغه هاشون با ما خیلی فرق می کنه خب.. و خب خدایی همون طور که گفتم بعضی از وب هاشونم خیلی خوبه.

پ.ن.4. وب های هم دوره ای های خودمون رو هم می خونما! حالا شاید بعداً درباره ی اونا هم حرف بزنم! پوزخند

پ.ن.5. این پست برای توهین به هیچ قشر و نسلی نیست، و اینم می دونم که خیلی از این رفتارها اقتضای سنشونه؛ اما خب اینا به علاوه ی یه عالمه حرف دیگه که الآن یادم رفته توی ذهنم بود می خواستم بنویسم. ضمناً می خواستم بهتر بنویسم اما خیلی پراکنده و یه جوری شد، منم که حال ندارم بازنویسی کنم! پوزخند



[ سه شنبه 93/5/21 ] [ 1:44 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

سه نقطه...

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

------------

 

1)

 اینی که می گم رو یک جای خاصی ندیدم که بخواید براش مصداق پیدا کنید، به طور کلی می گم خب. حتی اصن درست یادم نیس کجاها ممکنه دیده باشم، اگر یه وقت شما هم این طوری نوشته باشید پس فردا شاکی نشیدا، اصن یادم نیست و منظوری ندارم واقعاً! پوزخند

 

این که:

 

توی نگارش، خب گاهی از سه نقطه (...) استفاده می شه، و این یعنی که مثلاً یه چیزی ادامه داره، یه حرفی جای تفکر و تأمل داره، جای بحث بیشتر هست، یا مثلاً یه جور پایان باز... خلاصه که یه جور ادامه دار بودن یا باز بودن درش هست دیگه.

بععععععد! من دیدم بعضی جاها نویسنده ی محترم اول سه نقطه رو می ذاره، بعد با اندکی فاصله نقطه ی پایان خط رو هم می ذاره، مثلاً این طوری:

- فلان بهمان... .

 

وااااااااااااای که لجم می گیره! ینی لج من مهم نیستا، موضوع اینه که با این کار تمام حس و مفهوم این علامت نگارشی گرفته می شه! وقتی آخرش نقطه می ذاری یعنی بستیش! ینی دیگه ادامه نداره، یه سد محکم جلوش گذاشتی که آدم رو سرجاش نگه می داره.. دیگه نمی شه توی اون حرف و اون جمله غرق شد... . (!) شوخی (این نقطه ی آخر رو گذاشتم تا بیشتر درک بشه حرفم پوزخند)

 

 

2)

MP3 – 320

Sina Hejazi – Ay Del

MP3 – 128

Sina Hejazi – Ay Del

 

 



[ پنج شنبه 93/5/16 ] [ 1:59 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

Do you hear...?!l

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

------------------

 

 

(1)

چیزی که ماه رمضون گاهی سخت بود گرسنگی و تشنگی نبود؛ این بود که بین روز، به خصوص وقت درس و ترجمه، نمی تونستم چایی بخورم!!

 

آخ جون الآن پاشم برم یه لیوان چایی بریزم! شوخی

 

 

 

(2)

 

 

 

(3)

فک کنننننننن؛ چایی ذکر شده توی شماره ی (1) رو داری می خوری (البته با حفظ فاصله ی مطمئنه از لپ تاپچشمک) و اون ور توی مسنجر تولد داره برات فال می گیره و تفسیر می کنه.. دوست داشتن



[ سه شنبه 93/5/7 ] [ 3:38 عصر ] [ ریحانه ]

نظر