تحلیل آمار سایت و وبلاگ بهمن 93 - خونه مون! :)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

because this is my life!

[ شنبه 93/11/25 ] [ 12:52 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

...

[ پنج شنبه 93/11/23 ] [ 4:14 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

...

[ یکشنبه 93/11/19 ] [ 1:22 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

ازم دفاع کن...

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

-----------------

 

خداروشکر دفاع کردم و در مجموع از اتفاقات اون روز راضی هستم. حالا بماند که داور محترم یه سؤالی ازم پرسید که چون یه کم پرت از موضوع بود (و شایدم من یه کم پرت بودم از حرفای اون)، نتونستم جواب درست و حسابی بدم، و البته سعی خودم رو کردم و یه چیزایی گفتم، و بعدش هم دکتر فرحزاد مهربون هم در نقش یه استاد راهنمای خوب یه کم از کارم دفاع کرد و خیلی محترمانه و آروم استاده رو سرجاش نشوند. و البته داوره یکی دو تا سؤال دیگه هم کرد که بدون مشکل جواب دادم.

 

هرچی بود تموم شد، و نمره ی کاملش هم چسبید ;)

 

بفرمایید شیرینی شوخی

 

 

 

 

 

-----------------------

 

و حالا...

 

فکر کنم روزهای سختی در پیش دارم، خیلی سخت...

 

خدایا من ضعیفم.. تو خودت حافظم باش و ازم دفاع کن...



[ شنبه 93/11/18 ] [ 12:7 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

کاش..

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------

 

یه کارهایی هست که وظیفه ی آدم نیست، اما انجام دادنش می تونه دل دیگرون رو خیلی خوشحال کنه، و دریغ کردنشون ممکنه تا مدت ها دل طرف مقابل رو خیلی به درد بیاره، تا مدت خیلی طولانی..

گاهی انجام دادن این کارا سختی خاصی هم نداره، یا فوقش ممکنه یه کم، خیلی کم برای آدم سخت باشه. نمی گم همیشه، اما کاش تاجایی که بتونم این شاد کردن ها رو از دیگران، به خصوص عزیزام، دریغ نکنم...

حتی ممکنه من دو روز دیگه یادم بره که همچین کاری رو کردم، اما اون دلی که شاد شده احتمالاً هیچ وقت فراموش نکنه اون حس خوب و شاد رو..

 

این که از این رفتار آدم سوءاستفاده بشه یا نشه دیگه بستگی به طرف مقابل داره، که خب باید حواسمون به این هم باشه دیگه. اما خداوکیلی همه هم این طور نیستن که لطف آدم رو وظیفه بدونن.

 

 

کاش یاد بگیرم این شاد کردن رو از عزیزام دریغ نکنم.. چی ازم کم میاد اگه باعث بشم دلی شاد شه؟ چرا از هم دریغ کنیم حس های خوب رو؟

 

 

-----------------------

 

پ.ن. پست پایین که گفتم دلم می خواد خودخواه و مغرور و فلان بشم، همون طور که همون جا هم گفتم، منظورم فقط توی یه شرایط خاص و بعضی آدمای خاص بود.

 



[ جمعه 93/11/17 ] [ 5:0 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

دوپینگی از جنس ِ...

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

------------------

 

خیلی بی اعصاب نشسته بودم که یهو چشمم خورد به فولدر عکسای مامان.. با کلی عشق عکساش رو نگاه کردم، یه جوری که نزدیک بود لپ تاپ رو به جاش ببوسم و بغل کنم حتی!

و دلگرم شدم..

فدات شم که از هر دوپینگی بیشتر بهم انرژی می دی.. دوست داشتن گریه‌آور دوست داشتن

خدا حفظت کنه برام بووووس

 

 

اعصابم ریخته به هم.. ارتباط چندانی هم به استرس روزهای آینده نداره. کلاً به هم ریختم.. حیف که نمی شه نوشت.. حیف که اصن خودمم نمی دونم چمه که بخوام بنویسم یا نه!

همین طوری الکی نشستم دارم زار می زنم :|

دلم می خواد بد بشم! بد که هستم، اما بدتر بشم؛ خودخواه و مغرور و بی فکر و بی ملاحظه بشم! با بعضی آدما باید این طوری بود؛ توی بعضی شرایط هم باید این طوری بود..

 

 

 

خسته م از این همه احساس منفی..

دلم بغل پر از آرامش مامانمو می خواد! :"(

 



[ دوشنبه 93/11/13 ] [ 8:13 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

هوم..

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

-------------------

 

 

می دونم خیلی حرف مسخره ایه، اما شدیداً دلم می خواد دو تا فرصت داشتم برای زندگی!

دارم خفه می شم بین احساس های متناقض..

می دونم یه چیزایی اشتباهه و نمی خوام هم اشتباه بکنم، اما.. اما خب بعضی اشتباهات آدم رو وسوسه می کنن..

اه! کاش بعضی اشتباه ها تاوان نداشتن! کاش می شد یه چیزی رو مثلاً توی خواب تجربه کرد، و وقتی مطمئن شدیم اشتباهه، راحت بیدار شیم و مسیر درست رو بریم!!

 

واقعاً دلم دو تا فرصت برای زندگی می خواد!

یا اصن دو تا زندگی موازی!!!

 

 

پ.ن. شیزوفرنی را تعریف کنید! 2 نمره! شوخی



[ پنج شنبه 93/11/9 ] [ 1:28 صبح ] [ ریحانه ]

نظر