تحلیل آمار سایت و وبلاگ احساس ناامنی! - خونه مون! :)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

احساس ناامنی!

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

---------------

 

دو سه روز پیش توی خیابون خودمون، روی پیاده رو بودم که صدای موتور شنیدم، همون لحظه دیدم یه موتوریه که به طرز تابلویی کیف قاپ بود از کنارم گذشت، در واقع انگار خواست کیفم رو بزنه اما دید نمی تونه، بی خیال شد و فقط چپ چپ نگاهم کرد و رفت :|| خیلی نگاهش بد بود، خیلی.. :||

واقعاً شانس اوردم، چون اون توی خیابون بود و من روی پیاده رو، و پیاده رویی که توش بودم هم حدود نیم متر از سطح خیابون بالاتره، ضمناً منم نسبتاً نزدیک به دیوار بودم و کیفمم سمت دیوار بود، ینی هیچ رقمه دستش به کیفم نمی رسید.

 

تقریباً سر کوچه بودم و سریع پیچیدم سمت مغازه هایی که سرخیابونمون هستن؛ اصن به قصد خرید از سوپری محل اومده بودم بیرون.

چند دقیقه بعدش که می خواستم برگردم، گوشیمو گرفتم توی دستم تقریباً زیر چادرم، کیف پولمم که پول چندان زیادی توش نبود بی خیالش شدم، و می خواستم کارت ملیم رو هم دربیارم کنار گوشی بگیرم دستم که اگه کیفم رو زدن بدبخت نشم، اما دیگه همون وقت دیدم یه خانوم و آقا دارن رد می شن، دیگه منم در سایه ی اون ها بدو بدو رفتم خونه :))

 

 

اما تررررررررسیدما :|

اصن اعصابم ریخت به هم! ناامنی خیلی حس بدی ه... :/



[ سه شنبه 93/11/28 ] [ 11:14 عصر ] [ ریحانه ]

نظر