شب تا سحر نشسته در کنج خلوت خویش..
به نام خدای رحمن و رحیم
سلام
----------------
(1)
جایی که باید یه کم رها بشی، این قدر تحت فشار می ذارنت که صد رحمت به دستگاه پرس..
بعد اَت دِ سِیم تایم، نیاز به حمایت که داری پشتتو خالی می کنن..
و نتیجه ش می شی تویی که شدیداً تحت فشار، اما در هوا معلقی...
و زیر لب اون شعر رو زمزمه می کنی و این قسمتش رو از ته دل تر می خونی که: کنون کجا روم خدایا؟!
(2)
یه چیزی هست که هیچ وقت فلفسه ش رو نفهمیدم!
دیدید یه پنجره هایی رو که باز می کنیم، مثلاً بعضی کامنت دونی ها، بعد ارور که می زنه یا مثلاً می گه نظرتون ثبت شد یا هرچی، بعد می زنه برای بستن پنجره اینجا کلیک کنید!
بعد من همیشه با خودم می گم خو ضربدر بستن پنجره که همون بغل ه! دیگه آخه این چیه که می نویسن! که چی؟! فایده ش چیه؟!
بعد اصولاً منم لج می کنم با همون ضربدر قرمزه پنجره رو می بندم!
(3)
سفر آخری که با قطار داشتم، توی اون حس و حال خاصم، شنیدن این دیالوگ توی فیلمی که داشت از قطار پخش می شد خیلی به حس و حالم می یومد (جمله م یه ذره داغون شد، خودتون بگیرید :دی)
(می دونم اینو جای دیگه هم گذاشته بودمش..)
غربت یعنی این که میون این همه آدمی که بینشون هستی هیچ کس حرفتو نفهمه..
دیالوگ کامران (امین زندگانی) در فیلم خانواده ارنست
(4)
دیگه این نت مخابرات شورش رو در اورده!
باباااااااا! این سری سرویس دو مگ گرفتیم! ینی دیگه باید عالی باشه!
بعد هر روز بدتر از دیروز!!
آیا سزاست که من وقتی سرعت دانلود فقط برای لحظاتی به 60 برسه ذوق کنم؟! و بعدشم که دور و بر 20 بچرخه یا حتی خیلی پایین تر، هی حرص بخورم؟!
باباااااا! این سرویس باید دانلودش بترکونه! اما فقط اعصاب بنده رو ترکونده!
صفحه باز کردنش که اوف! عکس باز کردنش که دیگه بوووووووووووووووووووق!
خدایا! به کدامین گناه ما رو به نت مخابرات واگذار کردی؟ هق!
با این خط های جدید، هیچ گزینه ی دیگه ای هم نداریم به جز ادسل خود مخابرات! مگر این که وایمکس بگیریم..
وایمکس چه طوره سرعتش؟ شنیدم اونم خوب نیست زیاد..
پس از ویرایش: دیشب بدشو گفتم یه کم غیرتی شده انگار! الآن روی 70-80-90 و گاهی هم بالای 100 ه، مثلاً 130 یا یه کم بالاتر، یا حتی ثانیه هایی 180. گرچه بازم برای دو مگ، این زیاد نیست، اما خب دیگه 20 و 30 هم نیست که دیشب گفتم :دی
پس تر از ویرایش: آقا 200 رو هم رد کرد!
(البته مدتی کوتاه)
حتماً باید فوششون می دادم و حرف از هوو!(وایمکس) می زدم تا آدم بشن؟!
(5)
خدایا، این خنده های امروز (توی اون موقعیتی که خودت می دونی..) رو ازم نگیر..
خنده هام رو نگیر تا مامان بازم مثل امروز خوشحال بشه که دخترش حتی توی اون وضع هم شوخی می کنه و قاه قاه می خنده..
راستی خدا، می دونستی وقتی دعام می کنه احساس می کنم دنیا مال منه؟!
دنیا تو مشت منه، وقتی دعات پشت منه..
(6)
بچه ها، یه چیزی!
از وقتی دیگه توی کو.چه ب.اغ نمی نویسم، بازدیدش خیلی زیاد شده!!
اون وقتا فقط گاهی پیش میومد که از 100 تا در روز بزنه بالا، اما این مدت به جز دیروز که 80-90 تا بود، همش کلی بالای 100 و حتی بالای 200 می شه.
بعد خو این برای وبی که آپ نمی شه و همین جوریشم این قدر بازدید نداشت یه کم عجیب نیست؟
روزای اول می گفتم خو لابد ملت سر می زنن هنوز؛ اما الآن این همه مدت گذشته.. خب..
راستش توهم توطئه زدم!! می گم نکنه مردم آزارهای محترم سر می زنن.. بعد به چه نیتی اون وقت؟!
نمی دونم!
(7)
شماره ی (3) رو می خونم و این هم توی گوشمه که برام می خونه:
هرگز کسی نفهمید مفهوم غربتم را
من واژه ای غریبم در شعر روزگاران..
من که هزار و یک شب تا شهر قصه رفتم
با هیچ کس نگفتم یک قصه از هزاران..
در این سراب تشنه آهوی دل غریب است
ما را ضمانتی کن ای اعتبار باران..
[ جمعه 93/3/16 ] [ 1:34 صبح ] [ ریحانه ]