امیرطاهای خاله! :*
به نام خدای رحمن و رحیم
سلام
--------------
امروز زنگ زده بودم به فرشته؛ داشتیم صحبت می کردیم، یهو دیدم از اون ور داره صدای قهقهه ی خنده ی بچه ش میاد!
منو می گی، یهو غش کردم که: جییییییییییییییییییغ! عزییییییییییییییزم! چقد قشنگ می خندههههههههههه!
وای خدا خیلی نفس می خندیییید! :*******
بعد دوباره حرفمون ادامه پیدا کرد؛ یهو پسرش از اون طرف: آقوووووووووووووووووووو!
من: ای جااااااااااااااااااااانم خالههههههههههههه! فدای پسر خوش اخلاقموووووون! :* جووووووووووونم! فرشته اصن دیگه کاری با تو ندارم گوشیو بده به پسرت!
خلاصه هر یه کم یه بار یه جوری می خندید و آقو آقو می کرد که من این ور دلم می رفت! اصن کلی دلم شاد شد!
هزار ماشاءالله! خدا حفظش کنه خودش و مامان و باباش رو حفظ کنه، صحیح و سالم و شاد!
[ یکشنبه 93/10/14 ] [ 3:7 عصر ] [ ریحانه ]