• وبلاگ : خونه مون! :)
  • يادداشت : مهربون ترين هاي دنيا...
  • نظرات : 1 خصوصي ، 3 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + رب 
    مشکلم با مهناز بهناز دقيقا همينه..
    از وقتي اومدم اين خونه ديگه فقط من زنگ زدم بهشون، شايدم يه بار اونا زنگيدن. ولي هررررررررررررررررررباااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار اولش و با گلايه و غر زدن شرو ميکنن که تو اصن ياد ما ميکني؟ زنگ نميزني که ..دستت رو تلفن هم بره... و اينگونه همون اول حال منو ميگيرن...
    چندروز پيش هم تو هف حوض ديديمشون. و بااااااااز جلوي خواهر بزرگشون و حج آقا شرو کردن...
    آدم لجش ميگيره خب
    يا اون يکي دوستم که نه من ميزنگم نه اون. مگر وقتايي که کار داشته باشيم و سوال از يوني. و هميشه هم همينطور بوديم با هم. يني سلام احوالپرسي همينجوري نداريم اصن. بعد هررررررررربار اولش گلايه ميکنه! يکي نيس بگه خب خودتم که هميني ديگه. باز اگه دو تا اس مهربون زده بوديم يه توقعي بود.
    خلاصه شاکي م.
    حداقل زنگ که نميزنم توقعي هم ندارم. خب طرف اگه دوس داشته باشه خودش ميفهمه اس ام اس هم ميشه زد ديگه گلايه نداره که..
    وااالا
    پاسخ

    چقد بد.. اعصاب نمي ذارن برا آدم ... بعد آخه اين رفتارهاشون نتيجش مي شه اين که آدم بدتر ازشون فاصله مي گيره! من خودم اين طوري هستم، چون وقتي از اين تيپ رفتارهاي طرف مي ترسم، کمتر مي رم طرفش، يا وقتي هم ازم خبري مي گيره، ممکنه يه کلي بعد جوابشو بدم، چون اعصاب ندارم بخوام خودمو درگير بحثاي اين چنيني کنم، در نتيجه دورتر و دورتر مي شم ازش، و البته همين دورتر شدن هم باعث غرهاي بيشترش مي شه و اين چرخه همچنان ادامه خواهد داشت :)) اما يه دوستي که از اين رفتارها نداره، آدم باهاش راحته و زود جواب مي ده ديگه، يا اصن خودم خبر مي گيرم ازش، چون در رابطه باهاش احساس «آرامش» دارم.