تحلیل آمار سایت و وبلاگ خرداد 93 - خونه مون! :)
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کاش واقعاً یاد بگیریم..

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

------------------

 

هرچی می گذره، هی به بیشتر و بیشتر به این می رسم که، کاش..

 

به راحتی آدما رو قضاوت نکنیم..

به آدما فرصت بدیم..

از بالا نگاه نکنیم..

مغرور نباشیم..

به خودمون اجازه ندیم هر چی به ذهنمون می رسه درباره ی آدما بگیم..

به خودمون اجازه ندیم هر چی به ذهنمون می رسه درباره ی آدما بگیم..

به خودمون اجازه ندیم هر چی به ذهنمون می رسه درباره ی آدما بگیم..

بدون فکر قضاوت نکنیم..

یه کم به حرفای آدما توجه کنیم..

قضاوت نکنیم..

فکر نکرده قضاوت نکنیم..

چشم بسته قضاوت نکنیم..

پیش داوری نکنیم..

فرصت بدیم..

قضاوت نکنیم..

و الکی هم نگیم قضاوت کردن بدون فکر بده و فلان.. شعار ندیم.. محض رضای خدا یه بارم که شده عمل کنیم.. یه بارم که شده حواسمون جمع باشه و وقت عمل این چیزا رو یادمون نره..

 

به خودمون اجازه ندیم هر چی به ذهنمون می رسه درباره ی آدما بگیم..

به خودمون اجازه ندیم هر چی به ذهنمون می رسه درباره ی آدما بگیم.. شاید این حرف های ما ناخواسته خنجری بشن توی قلب و روح کسی.. زخمی که هیچ وقت جاش خوب، و آثار منفیش پاک نمی شه..

 

 

 

اینا رو همین طوری و الکی نمی گم..

خیلی ضربه ها خوردم سر همین چیزا.. با حرف هایی که زدند و رفتند و فراموش کردند، بدجوری ضربه زدند و نفهمیدند.. ضربه هایی به قیمت زندگی..

خیلی دلم پره..

من از زخم هایی که خوردم پرم..

 

 

----------------

پ.ن.

هوم.. دلم نمی خواد با این لحن ها بنویسم.. عذر می خوام.. یه کم که بهتر بشم قابل تحمل تر خواهم نوشت ان شاءالله.. :)

 

خببب، خوبید شما؟ تبسم



[ سه شنبه 93/3/13 ] [ 6:1 عصر ] [ ریحانه ]

نظر

چه طوری رد بشم؟!

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

---------------------

 

خودم درست یادم نمی یاد و فقط یه خاطره ی مبهمی از اون روز توی ذهنمه، اما خواهرم یادشه و گاهی تعریف می کنه که..

 

ظاهراً بچه که بودم، خیلی کوچیک، شاید 2-3 یا ماکزیمم 4 سال داشتم

یه بار یه مهمونی داشتیم، فکر کنم یکی از دایی هام همراه با خانومش. بعد من نمی خواستم بیام جلوشون؛ چراشو نمی دونم، بالاخره بچه بودم دیگه..

بعد انگار می خواستم از این اتاق برم اون ور (فکر کنم اتاق اون وری یا شایدم آشپزخونه) و خب لازم بود که از وسط هال رد بشم که دایی اینا اونجا نشسته بودن.

منم که حال دیدنشون و حرف زدن باهاشون رو نداشتم..

خواهرم می گه یهو دیدیم چشماتو بستی و گوشاتو گرفتی و یه دااااااااااااد ممتد کشیدی و از این ور هال دویدی اون ور هال و رفتی توی اون اتاق یا آشپزخونه!

و بدین صورت، با دویدن و سر و صدا دیگه حتی صداشون رو هم نشنیدم چه برسه به حرف زدن و اینا..

 

همیشه خواهرم با خنده اینو تعریف می کنه و به ذکاوتپوزخند بچگی هام گیر می ده! ;)

 

اما امشب داشتم فکر می کردم کاش الآنم می تونستم همین کار رو بکنم..

آخه الآنم دلم می خواد از یه اتاقی برم اون یکی اتاق، اما تحمل مرحله ی بین دو تا اتاق و به خصوص آدم هاشو ندارم..

باید چشمامو ببندم و داد بزنم و رد بشم.. که نه فقط نبینمشون، که حتی صداشون رو هم نشنوم..

 

دلم یه داااااااااااااااااااد ممتد می خواد.. و دو تا پای قوی که بدوم..

که فرار کنم و رد بشم از یه شرایطی و یه آدم هایی و یه قید و بندهایی..

حتی اگر تا مدت ها به کارم بخندن..

 

اما..

اما عین ترسوها نشستم توی همون اتاق اولی و چشم دوختم بلکه مهمونا برن و بتونم با آرامش رد بشم.. مهمونا هم که رفتنی نیستن..

هوم..

دیگه حتی اندازه ی اون بچه ی 3 ساله هم جرأت و جسارت ندارم..

آخه که چقد دلم بی کله گی اون بچه رو می خواد..



[ شنبه 93/3/10 ] [ 1:21 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

عیدتون مبارک :)

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------------

 

 

 

التماس دعا مؤدب



[ سه شنبه 93/3/6 ] [ 12:6 صبح ] [ ریحانه ]

نظر

برم بخوابم...

 

به نام خدای رحمن و رحیم

 

سلام

 

----------------

 

دلم می خواد آپ کنم، حرف هم اِییییی، می شه گفت یه چیزایی توی سرم بالا پایین می ره که بیاد توی کلمات؛ اما حس نوشتن نیست..

 

فعلاً برم یه کم بخوابم شاید سرحال بیام!

 

نصف عمرمون توی خواب گذشت بلکه بیدار شیم و ببینیم سرحال اومدیم...

اون نصفه ی دیگه هم اگر بیدار هم باشیم، بقیه خواب هستن و هی مجبوریم توی دلمون داد بزنیم بلکه از خواب بیدار بشن و ببینن این آدم دیگه اون آدم سابق نیست...

که باورشون بشه باید یه دستی به سر و روی این روزگار نامرد کشید...

که باورشون بشه یکی این جاست که خیلی وقته دیگه این جا نیست..

که باورشون بشه... هیچی ولش کن...

 

 

هوم!

برم بخوابم، شاید بیدار شم و ببینم یه چیزایی توی خواب بوده..



[ دوشنبه 93/3/5 ] [ 3:22 عصر ] [ ریحانه ]

نظر